black flower(p,279)
black flower(p,279)
شین یانگ: منظورت چیه؟ من چی ازت دزدیدم؟
سوار چشماشو چرخوند
دوسورا: از من نه از کیونگمین
به شین یانگ یاداوری کرد و ناخواسته فکرش به سمت دوست پسرش که بیست سال از دست داده بود منحرف شد.
یه آلفا با چشمای درشت با پوست رنگ پریده که.....
شین یانگ: کیونگمین؟ اون فقط پسر معشوقه ی پدرم بود. اصلا چی داشت که ازش بدزدم؟
سورا دستش رو محکم مشت کرد و ناخنای مانیکور شده ی بلندش کف دستش فرو رفت.
هان شین یانگ لعنتی....
چرا اینقدر دروغ رو می گفت؟
دوسورا: بهتره این دروغ هاتو برای خودت نگه داری
شین یانگ: من دروغ نمیگم.... این تویی که واقعیت رو فراموش کردی.
شین یانگ گفت و سورا با عصبانیت پاش رو به زمین کوبید.
دوسورا: بهتره دهنت رو ببندی من همه چیز رو خیلی خوبیادمه حسادتت به کیونگمین به خاطر تمام چیزایی که داشت علاقه ای که تا از قبل باردار شدن اتفاقی دانگ هی به من داشتی و.....
شین یانگ حرفش رو قطع کرد.
شین یانگ: حسادت؟ علاقه؟ از چی حرف میزنی؟ شک داشتم اما حالا دیگه مطمئن شدم تو عقلتو کاملا از دست دادی.
سورا لباشو محکم روی هم فشرد.
فراموش کرده بود که چقدر دوستش داشت؟
لعنت بهش....
شین یانگ: مین هیونو برگردون وگرنه با پلیس تماس میگیرم.
شین یانگ هشدار داد و سورا رو خشمگین تر کرد.
دوسورا: میخوای با پلیس تماس بگیری؟ فکر کردی من اصلا اهمیت میدم؟
شین یانگ: منظورت چیه؟ من چی ازت دزدیدم؟
سوار چشماشو چرخوند
دوسورا: از من نه از کیونگمین
به شین یانگ یاداوری کرد و ناخواسته فکرش به سمت دوست پسرش که بیست سال از دست داده بود منحرف شد.
یه آلفا با چشمای درشت با پوست رنگ پریده که.....
شین یانگ: کیونگمین؟ اون فقط پسر معشوقه ی پدرم بود. اصلا چی داشت که ازش بدزدم؟
سورا دستش رو محکم مشت کرد و ناخنای مانیکور شده ی بلندش کف دستش فرو رفت.
هان شین یانگ لعنتی....
چرا اینقدر دروغ رو می گفت؟
دوسورا: بهتره این دروغ هاتو برای خودت نگه داری
شین یانگ: من دروغ نمیگم.... این تویی که واقعیت رو فراموش کردی.
شین یانگ گفت و سورا با عصبانیت پاش رو به زمین کوبید.
دوسورا: بهتره دهنت رو ببندی من همه چیز رو خیلی خوبیادمه حسادتت به کیونگمین به خاطر تمام چیزایی که داشت علاقه ای که تا از قبل باردار شدن اتفاقی دانگ هی به من داشتی و.....
شین یانگ حرفش رو قطع کرد.
شین یانگ: حسادت؟ علاقه؟ از چی حرف میزنی؟ شک داشتم اما حالا دیگه مطمئن شدم تو عقلتو کاملا از دست دادی.
سورا لباشو محکم روی هم فشرد.
فراموش کرده بود که چقدر دوستش داشت؟
لعنت بهش....
شین یانگ: مین هیونو برگردون وگرنه با پلیس تماس میگیرم.
شین یانگ هشدار داد و سورا رو خشمگین تر کرد.
دوسورا: میخوای با پلیس تماس بگیری؟ فکر کردی من اصلا اهمیت میدم؟
- ۸.۰k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط